صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 10 صفحه بعد

ضدپسر


ضدپسر

برای خنده

01- نام هر گل و زیبایی در طبیعت است را روی شما می‌گذارند.
02- هنگامی كه رنگ پریده یا بیمار هستید با كمی وسایل آرایش می‌توانید خود را زیباتر كنید و هیچ كس هم از شما ایرادنمی‌گیرد( كاری كه بسیاری از آقایان مد روز یواشكی انجام می‌دهند).
03- تمام شاعران ایران زمین در وصف گل روی شما هزاران شعر گفته و خط و خال و چشم و ابروی شما را ستوده اند.
04- مجبور نیستید سر كار بروید و پول یك ماه كار و تلاشتان را برنج و گوشت و نخود و لوبیا بخرید.
05- به راحتی و با اعتماد به نفس هر وقت كه لازم بود گریه می كنید و غم و غصه هایتان را در دل جمع نمی كنید تا سكته كنید.
06- عمرتان بسیار طولانی است.
07- آنقدر حرف برای گفتن دارید كه هرگز كم نمی‌آورید.
08- همیشه یك عالمه دوست و رفیق ناب دارید و كمتر گرفتار رفیق ناباب می شوید.
09- هرگز در حمام خود را گربه شور نمی كنید.
10- بزرگ شده اید و كمتر برای طرفداری از تیم قرمز و آبی یا این حزب و آن حزب جلز و ولز كرده و كركری می خوانید.
11- ریش و سبیل ندارید كه موقع آب خوردن قبل از خودتان سبیلتان آب بنوشد.
12- عشق و هنر ابداع شماست.
13- همیشه جوان تر از سنتان هستید و هیچ كس نمی داند شما چند ساله اید.
14- از سن 9سالگی به بلوغ عقلی و جسمی می‌رسید و حالاحالاها باید بدوند تا به پای شما برسند!.
15- بهشت زیر پای شماست.
16- اگر موهایتان مرتب نبود یا وقت برای مرتب كردنشان نداشتید، با سركردن یك روسری قضیه حل است.
17- همیشه در كیفتان آینه دارید و موقعی كه در سلف سرویس دانشگاه قورمه سبزی می‌خورید یك دانه لوبیا لابه لای سبیلتان جا خوش نمی كند.
18- همیشه تمیز ونظیف و خوشبو هستید … و اگر خوب فكر كنید می بینید كه صدها دلیل محكم دیگر وجود دارد كه شما به زن بودن خود افتخار كنید. 

نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:9 توسط کوثر | |

آدما ممکنه پسر باشن،
اما پسرا نمی تونن آدم باشن! 

نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:4 توسط کوثر | |

-مردها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارشان هم بدرد نمی‌خورد.

- مردها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم را در می‌آورد.

- مردها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.

- مردها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.

- مردها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

- مردها مثل عینک دودی هستند با هر دو دنیا را تیره و تار می بینی.

- مردها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

- مردها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا .

- مردها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.

- مردها مثل زیر شلواری هستند، با هیچکدامشان جرأت نمی کنی به بازار بروی.

- مردها مثل توپ هستند تا لگدشان نزنی تکون نمی خورند.

- مردها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.

- مردها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبن 

نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:1 توسط کوثر | |


 زندگی بدون زن غیر ممکنه...

 

آنگاه که خداوند جهان را، خورشيد را و ماه و ستارگان را، تپه ها را و کوهها را، جنگل ها را و سر انجام مرد را آفريد به آفرينش زن پرداخت. پروردگار گرامي ما، پيچش پيچکها، لرزش و جنبش علفها، سستي ني ها، نازکي و لطافت گلها، سبکي برگها، تندي نگاه آهوان، روشني پرتو خورشيد، اشک ابر هاي تيره، ناپايداري باد، غرور طاووس، نرمي کرک، سختي الماس، شيريني عسل، درندگي ببر، گرماي آتش، سرماي برف،وصداي کبوتر را يکجا در آميخت و از آن زن را آفريد و او را به مرد داد.
روزگار مرد سرشار از خوشبختي شد. زيرا اينک وي کسي را داشت که انباز خوشي ها و شادي هايش باشد با اين همه پس از چندي مرد روي به در گاه خداي آورد و گفت: خداوندا اين موجودي که به من ارزاني داشتي زندگي مرا تيره و تار ساخته و جان مرا به لب رسانده است. هرگز مرا تنها نمي گذارد و توجه دايمي مي خواهد، بيهوده فرياد مي کشد و هميشه تنبل است، من آمده ام او را پس بدهم! چرا که نمي توانم با او زندگي کنم. خداوند زن را پس گرفت. هشت روز گذشت. آنگاه مرد به در گاه خدا آمد و گفت: خداوندا! از روزي که زن رفته زندگي من پوچ و تهي شده است. به ياد مي آورم که چگونه با من مي رقصيد و مي خنديد و زندگي را سرشار از لذت مي ساخت. به ياد مي آورم که چگونه بر من مي آويخت و آنگاه که خورشيد پنهان مي شد و تاريکي پيرامون مرا فرا مي گرفت زندگي من چه آسوده و شيرين مي گذشت. خداوند زن را پس داد. يک ماه گذشت... دوباره مرد به آستان خداوند آمد و گفت: پروردگارا من نمي توانم او را بشناسم و رفتارش را دريابم اما مي دانم که او پيش از آنکه مايه خوشبختي من باشد مايه رنج و آزار من است. خداوند پاسخ داد به راه خود برو و آنچه نيک است به جاي آر.
مرد شکوه کنان گفت: اما من نمي توانم با او زندگي کنم.
خداوند گفت: بي او هم نمي تواني زندگي کني
.

نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:58 توسط کوثر | |

 

نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:50 توسط کوثر | |

نوشته شده در سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,ساعت 14:29 توسط کوثر | |

 

 
 
پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل می کرد با چشمی پر آب      
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر

سن من از 26 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشد

غم میان سینه شد انباشته
 
 
 
بوی ترشی خانه را برداشته

پدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت

پسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کن

گفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر دختران
مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

با سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرا

 

 

 

یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید

آزیتای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشقش گشتم بله

بعد اوهم یار من آن یاس بود
دختری زیبا و پر احساس بود

بعد از این احساسی پر ادعا
شد رفیق من کمی هم المیرا

بعد او هم عاشق مینا شدم
بعد مینا عاشق تینا شدم

 

 

 

بعد تینا عاشق سارا شدم
بعد سارا عاشق لعیا شدم

پدرش آمد میان حرف او
گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

گرچه من هم در زمان بی زنی
روز و شب بودم به فکر یک زنی

لیک جز آنکه بداری مادری
دل نمی دادم به هر جور دختری

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پوز بابا را زدی

نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:50 توسط کوثر | |

 

 
 
 
 

 

 

   

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش// پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش 

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت// ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت 

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری// تـــو کــه هر روز به صحرا میری 

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم// ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم 

پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم// ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم 


تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی// نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی 

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت// پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت 

هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا// یک جو از عقل به سر نیست تورا 

به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبی// بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَی 

بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری// بــهـــر مــــردم بــبـــری تــو باری 

بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری// بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـری 

یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار// تــا کــه راضــی شــود از تو آن یار 

بـعــد بـایــد بـخری رخت عروس// بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس 

جُـــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا// روی جُـــل نـقــش و نـگـاری زیـبـا 

بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلکاری// بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری 

وقــتی ایـــنـهــا بـــشـــود آمــاده// بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه 

می بــری مـــاده خــرت را حجله // بــا تـــأنــی نَـکــه بـــا ایـــن عـجـله 

بــشـنــو ایــن پــنــد زبابای خرت// پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت 


تــا کـــه اســبــاب مــهــیــا نشود// موسم عــقــد تــو بــر پا نشود 

پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار// تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بار
 
نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:21 توسط کوثر | |

✖ツ این مورد را همه پسر ها بخونند چون شاملِ همه میشه.


1-اولین دختری که به تورتون خورد ازش شماره بگیرید!(ولی چون در این کار استعداد ندارید و گند میزنید بهتره دور اینکار رو خط ِ قرمز بکشید)

2-اگه خواستید دختری رو زیر نظر بگیرید (که بیخود کردی) باید زیر چشمی طوری که متوجه شما نشه زیر نظرش بگیری.....

نکته:چون در این کار هم مثل مورد ِ (1) ..... ندارید ، بهتره عینک آفتابی تیره بزنید.

3-اگه دختری را دیدید که تنها نشسته سَرِ صحبت را باهاش باز کنید

و به مورد ِ (1) مراجعه کنید...

نکته: قبلش دورو برتون رو یه نگاهی بندازید چون ممکنه یه دفعه ای یه دست از عقب اون گردن ِ نسبتاَ نحیفتان را بچلونه

.4-به هر دختری که رسیدید سلام کنید و خود را بچه مثبت نشون بدید

ولی مواظب بعضی لنگه کفش ها باشید

5-اگه خواستگاری هر دختری رفتید و جواب رَد شنیدید نااُمید نشید، خواستگاری یکی دیگه برید گرچه بازم جوابِ رَد می شنوید.( پسر بايد پورو باشه...)

6-اگه یه دختری را خیلی دوست دارید ولی به شما محل نمی ده، با یه دختره دیگه بیرون برید طوری که اون شما را ببینه.....

نکته:که در این صورت نه تنها به شما دیگه محل نمی ده ، کفش هم نثارتان می کنه.....

7-تا می توانید سن ازدواج را ببرید بالا چون دخترها،دختر ِنارنج و ترنج اند که ازآفتاب و سایه می رنجند اگرچه ریسکش خیلی بالا است, ممکن دیگه کسی بهتون دختر نده

چون ترشی هم تاریخ اِنقضا داره,تا یه حدی میشه تحملش کرد

نکته:در صورت موفّق نشدن در این مورد یه ظرف حتماً آماده کنید..حتماً میپرسی برای چی؟ خوب دیگه، برای ترشی.(ادم كه انقد خرفت نميشه)

8-اینقدر سرِ کوچه و خیابون ها کیشیک نکشید,که شاید شتر بخت رد بشه و شما بهش التماس کنیدکه شاید در خونه شما هم بخوابه

نکته:ممکنه شتر بخت را با شتر ؟؟؟ اشتباه بگیرید واونم بخوابه و دیگه بلند نشه.که در این صورت(فاتحه مع صلوات)

9-اگه دانشجو(یا سرباز) هستید,از خوردن غذاهای اونجا جداً خود داری کنید..

.10-اگه قیافه نداری،اشکال نداره عوضش ماشین داری...چی؟!!ماشین نداری... اشکال نداره عوضش خونه داری....بازم چی؟!!!خونه هم نداری...خوب مشکلی نیست چون کار رو که داری بعدا میشه خونه و ماشین هم خرید.......

وای نگو که کار هم نداری!!! ترشی هم که اُفتادی، پس بهتره بری یه جایی خودت را گم و گور کُنی

یه توصیه : اگه قیافه نداری؛ نری... ابروهات را برداری،صورتت را تیغ بزنی، یکمی از لوازم آرایشی مامان جونت کش بری، همین جوری خوبی (فقط یکمی سرو وَضعت رو درست کن)

11-اگه از دوست دختر و هم دانشجویی به جایی نرسیدی چاره ای نداری جزء این که، بری سراغ همون دخترها فامیل...اگه از قبل سابقه ات خراب نباشد کارت زیاد هم مشکل نیست، ولی... تویی که تو 7 آسمون یه ستاره هم نداری بازم کارت خیلی مشکله دیگه کمکی هم از دست من بر نمیاد

تنها لطفی که میتونم بکنم اینه که هلت بدم بری جلو، که در این صورت هم ممکنه از چاه در بیای و بیفتی تو درّه (خوب عوضش از دست یکی از سیریش های دنیا راحت می شیم)

12-اگه از هیچ کدوم ازموارد بالا به نتیجه نرسیدی حتماً مشکل از خودته بهتره بری پیش یه روانپزشک..... اگه اون گفت مشکلی نداری!!!خوب دیگه باید بگم ... پس بد شانس هستی، برو خودت را دخیل کن به یکی از این امازاده ها شاید حاجت بگیری(دیگه باقیش با خداست و ما هم دیگه دخالت نمی کنیم)
 

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:16 توسط کوثر | |

-دختر های عزیز اگر دانشجو هستید و تقا ضای جزوه از شما زیاد است به پسرها قول بدهید که جزوه را روز قبل امتحان به دست شان میرسانید وحال با خیال راحت میتوانید روز قبل امتحان به دانشگاه نیایید

2-اگر پسری شماره ازتون خواست با متانت کامل شماره برادر گرامیتان را بدهید و بگویید منتظر تماس هستید( البته اگه برادرتان از اهالی محترم لات های سر کوچه باشه نتیجه جالب تری عاید پسر خواهد شد)

3-اگر در حال رانندگی هستید و پسری ازتون سبقت گرفت تا بهتون ثابت کنه رالی کار میکنه و بهتون گفت :رانندگی کار ما شیرمرد هاست نه شما ها.
شما میتونین بزنین رو گاز و به ماشین طرف نزدیک بشین و علاوه بر این که دستتون رو روی بوق گذاشتین از انتهای حنجره ی مبارکتان یک جیغی بکشید که تن جد محترم پسره هم در گور بلرزه و بلند بگویید مگه خودت خواهر مادر نداری؟ ای مردم بیاین منو از دست این شیاد نجات بدین

این موقع هست که پسره کلا واژه ی شیر رو از ذهنش واسه ی همیشه محو میکنه و به دنبال یه سوراخ موش میگرده

4-اگه یه پسری ازتون خواستگاری کرد دو حالت پیش میاد

الف-اگه از پسره خوشتون میاد که دیگه خودتون بلدین چیکار کنین (در محدوده ی این بحث نمی گنجه)

ب-اگه از پسره خوشتون نمیاد بهش بگین شماره و ادرستون روبدین تا شوهر سابقم رو واسه تحقیق بفرستم خدمتتون(قیافش اینجا خیلی دیدنیه)

5-سعی کنید در یه رشته مثلا کوهنوردی تبحرلازم رو کسب کنید و با نامزدتان به کوه رفته و بهش بگویید:اگه منو دوست داری باید اول به قله کوه برسی

باور کنید تلاشش واسه بالا رفتن از کوه و جلو زدن از شما خیلی دیدنیه(به خصوص اگه وزنش هم بالا باشه)

6-یه سوال فوق العاده سخت و گیج کننده رو پیدا کنید و به هم کلاسی پسرتان نشان دهید و به او بگویید :از اونجایی که شما از بقیه هوش بالاتری دارین میشه این مساله رو واسم حل کنید(با لحنی معصومانه)

اینجاست که پسره سرخ و سفید میشه و با راه حل های عجیب و غریب والبته اشتباه تن انیشتین و داروین و مندل و ....روتوی قبر میلرزونه ,اخرشم با کمال تاسف اعتراف میکنه که بلد نیست

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:38 توسط کوثر | |

 

 يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه ... يه كم كه درس خوندند يه موردي پيش مياد و بهش خيره مي شوند و به يه چيزي فكر مي كنند بعد انگار كه درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون تموم ميشه حال ندارند برند بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون. همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مي بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاش بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خر ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:7 توسط کوثر | |

 

 

 

-جلوی دخترا کم میارن.

-gf شون رو با هزار دک و پز به بستنی دعوت و توی بستنی فروشی تازه متوجه جیب خالی از money شون می شن.

-در صدد مزاحمت و خرد کردن اعصاب یه دختر بر می آن و دختره آشنا در می یاد.

-پسره چون نمی تونه عشقشو ببینه ، بی صدا می ره زل می زنه به در خونه دختره . یه آلبوم عکس قطور از دم در خونه طرف تهیه می کنه.

-وقتی تو چشمای دختر مورد علاقشون خیره می شن ، بعد می فهمن دختره داشته پشت سرشونو نگاه می کرده.

-وقتی واسه یه دختر(عشقشون) گریه می کنن.

-وقتی دخترا بیش از اندازه بهشون کم محلی می کنن، قیافه مغمومشون بسیار دیدن داره.

-وقتی عشقشونو با یکی دیگه می بینن.

-وقتی طرف مورد علاقشون جلوی اونا از خوش تیپی و باکلاسی یه پسر دیگه تعریف می کنه.

-وقتی می فهمن بعد از این همه وقت که جلوی gf شون خودشونو پاک و مظلوم نشون دادن ، gf تمام آمارشونو داره.

-وقتی مچشون پیش دخترا باز بشه.

-و وقتی می فهمن که استعداد روان شناسی در همه دخترا خدادادیه و با یه نگاه این همه چیز از پسرای بدبخت می فهمن و اعمال و رفتارشون رو زیر ذره بین تجزیه و تحلیل می کنن !

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:45 توسط کوثر | |

 

 

تصور کنین  یه خواهر و برادر از مدرسه می خوان برگردن خونه. هر دو ساعت دو تعطیل می شن.

 

خواهر وقتی به خونه می رسه که ساعت دو و نیمه. و پسر حدودا سه و نیم چهار.

( آخه می دونین این جنس خالص توی خیابونا راه می رن اگه یکی از بر و بچه ها تونسته باشه ماشین بابائه رو بپیچونه با هم می رن کمک خلق الله!!!! منتها از نوع دخترش)

 

کارهایی که دخترها وقتی به خونه رسیدن انجام می دن:

 

1- کلید رو می اندازن تو در ، در رو باز می کنه و می آد بالا

2- کفش هاشو می آره و می ذاره توی جا کفشی

3- به اعضای خونه سلام می کنه

4- مانتوش رو در می آره و به جا رختی آویزون می کنه

5- کیفش رو می بره توی اتاق

6- می آد دستاش رو می شوره و از مامانش می پرسه:" مامان جان ناهار داریم؟"

7- بعد از اینکه ناهارش رو خورد ظرفاش رو می بره می ذاره توی ظرف شئیی

8- می ره توی اتاق و تکالیفش رو انجام می ده

9- بابا که می آد به احترامش از اتاق می ره بیرون و سلام می کنه

10- شب بعد از اینکه همه کارهاشو کرد ، به مامان هم کمک کرد می ره تو تختش و می خوابه

 

کارهایی که پسرها وقتی رسیدن خونه انجام می دن:

 

1-دستشو می ذاره رو زنگ تا مامان با چند تا فحش آبدار در رو باز کنه و بگه:" پسره ی پر روی چشم سفید مرض گرفته! مگه تو خودت کلید نداری؟

2- کفش هاشو از وسط راهرو در می آره و اول چند قدمی توی راهرو می زنه تا به خونه برسه و بعد بیاد تو

3- سرش رو مثل ( دور از جون گاو) می اندازه پایین و می ره سمت اتاقش

4- کیفش رو ( البته کیفی رو که پره از سی دی های مستهجن و بازی و...) پرت می کنه روی تختش و جوراباشو می کنه تو هم بعد مثل توپ فوتبال شوتشون می کنه یه ور اتاق

5-دستشو می کنه تو دماغشو بعد می ماله به بلوزش

6- هنوز یه دقیقه هم از اومدنش نگذشته که مثل ... عربده می کشه که پس این ناهار کوفتی کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟

7- بعد از اینکه بشقابشو ( منظور همون دیسه) تموم کرد شیشه نوشابه خانواده رو هم داد بالا یه آروغ می زنه (هـــــــــــوق!!) و بلند می شه و می ره تو اتاق تا اون سی دی ها رو ببینه

8- بابا که می آد محل سگم نمی ده( آدم نیستن دیگه!!! واسه همینه که باباها دخترشونو بیشتر دوست دارن چون مودبه ولی پسرا ....)

9- چیزی به اسم تکلیف اصلا نداره!

10- شب حدودا ساعت 10 با چنگیز خطر و کامی پنجه طلا و بر و بچز می زنه بیرون

11- ساعت نزدیک سه است که با کلید در رو باز می کنه ( پس بالاخره فهمیدیم کلیدش کجاها کار می کنه) و تلو تلو خوران می ره توی اتاقش و یه ساعتی با جی اف جدیدش پای تلفن وراجی می کنه

12- ساعت چهار سرش رو می ذاره رو بالش و کپه ی مرگش رو می ذاره

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:45 توسط کوثر | |

 

:

۱- خیلی ارزون هستن.

۲-زیاد اعتبار ندارن.

۳-دل خوش کن هستن.

۴-کلاستو اساسی میارن پایین.

 مال بد بیخ ریش صاحبش......

نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:58 توسط کوثر | |

 

چطوري مي شه گفت که تو يک پسر ايروني هستي
اگر که شما فروشنده ماشين باشي و در آن واحد خواننده
اگر که پشت سر خانومت با مادرت غيبت کني
اگر که به کنسرت بري ولي هيچوقت خواننده را نبيني و همرا ه با نوشيدني توي کريدور بايستي و دختر ها رو ديد بزني
اگر که هيچوقت حلقه عروسيت رو به دست نداشته باشي
اگر روزي 5 بسته سيگار بکشي اما به همه بگي که سيگار نمي کشي
اگر که نوشيدني مورد علاقه تو ودکا باشه
اگر که حدود 35 سال سن داشته باشي اما روي سرت مو نباشه
اگر که هميشه برنامه تلويزيون هاي ايراني رو تماشا بکني اما هميشه از برنامه بد اونها گله داشته باشي
اگر که از کسي تقاضاي ازدواج کني و اونها بخوان بدونن که تو از خودت خونه داري
اگر همسرت رو طلاق دادي اما همچنان اجازه نمي دي که اون با کسي ديگه قرار بذاره
اکر که در ايران مخ پزشکي هستي اما در اينجا در چلو کبابي کار مي کني
اگر که 3 تا پيجر و 2 تا مبايل حمل مي کني ولي هيچ وقت کسي بهت زنگ نمي زنه
اگر که ادعا مي کني که پدرت بهترين دوست شاه بوده
اگر که خونه نداري و هنوز بي کاري اما بي .ام. و مي روني
اگر که مجبوري بيشتر از يکبار در روز اصلاح کني
اگر که در ايران يک قهرمان 4 ستاره بودي اما حالا در واشينگتون دي سي راننده تاکسي هستي
: اگر که ازت سوال کنن
where are you from?
و تو جواب بدي که ايتاليايي اما همچنان توي دستت تسبيح داشته باشي
اگر که اسپاگتي با ماست داشته باشي اما با قاشق به جون ته ديگ بيفتي
اگر که توي توالت آفتابه داشته باشي و اگر نه يه بطري پلاستيکي کارش و به خوبي انجام مي ده
اگر که دوستاتو براي شام دعوت کني و پيتزا سفارش بدي ولي هنوز يه مقدار برنج اضافي دم کني
اگر که باور کني که هيچکس بهتر از ما نمي تونه کباب درست کنه
اگر که سگ داشته باشي اما اجازه ندي که داخل خونه بياد

نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:58 توسط کوثر | |

صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 10 صفحه بعد


Power By: LoxBlog.Com